هر که هر وقت حلقه بر در زد فکر کردم تویی که می آیی
توی کوچه نسیم اگر پر زد فکر کرئم تویی که می آیی
به خیالی که باز خواهی گشت مثل فرشته ها بال زنان
پروالی اگر کبوتر زد فکر کردم تویی که می آیی
انتظار دیدن تو به زمستان شبیه کرد مرا
نو بهاری! که غنچه تا سرزد فکر کردم تویی که می آیی
از تمام غریبه ها که برام شعر و شیرینی و گل آوردند
هر که حرف از گلی معطر زد فکر کردم تویی که می آیی
تازه این ها که هیچ! وقتی برگ
با سراسیمه گیش در را کوفت
وا نشد در و او مکرر زد فکز کزدم تویی که می آیی
جلیل واقع طلب
چه کسی میداند؟
شاید حس غریب جمعه ی شب های من
حس مستانه ی نیلوفر آبی باشد
چه کسی میداند؟
شاید این نور که از آبی شب میتابد
و صدایی که مرا میشنود
او باشد!
چه کسی میداند؟؟؟
خانم احمد پور
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است
اکسیر من!
نه اینکه مرا شعر تازه نیک
من از تو مینویسم و این کیمیاکم است
سر شارم از خیال
ولی این کفاف نیست
در شعر من حقیقت یک، جراکم است
تا این غزل شبیه غزل های من شود
چیزی شبیه غزل های من کم است
گاهی تورا کنار خود احساس میکنم
اما چقدر دلخوشی خواب ها کم است
خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست
آیا هنوز هم آمدنت را بها کم است؟!
محمد علی بهمنی
مشهد گلیست سر سبد گلها
دیگر به رشت باز نخواهم گشت
آدم که میرسد به گل نرگس
از یاد میبرد گل شب بو را
آرش مهر علی زاده
نظرات شما عزیزان:
ساعت 2:3 توسط رضا